alone
  
  دیروز وقت غروب رفتم پشت بوم ...غروب خیلی زیبا اما دردناک بود ...نمی دونی 
  که خورشید چه مظلومانه با آسمون خداحافظی میکرد مثل من و تو ... خورشید 
  وقت رفتن بغضشو توی دلش کشت تا آسمون دلش نگیره مثل من ... اشکاشو
  پشت یه لبخند پنهون کرد مثل من ... آسمون خواست با گفتن برو به خورشید محبت 
  بکنه مثل تو ... من همه اینا رو دیدم ... دلم میخواست خورشیدو بغل کنم بهش بگم 
  گریه نکن آخه منم مثل توام اما خورشید از ترس اینکه آسمون از اشکای اون دلش
  بگیره تند تند رفت پشت کوه و غروب شد ... غروب ...از غروب بدم میاد ...بعدشم
  بارون اومد آخه آسمون دلش واسه یار قدیمش تنگ شده بود و گریه میکرد مثل  
  من ... بعد از اون یه دریا اشک ریختم واسه تنهایی خودم ... واسه بی کسی خودم 
  ... واسه عشق بی پناه خودم ... واسه تو که ...
                     

       - « می دونستی دنیا بدون تو خالی از بزرگیه ؟»
       - « می دونستی که قلب عاشق من از جنس صداقت توه »
       - « چه سخته واسم از تو نوشتن مثل اینه که بخواهم روی یه تیکه کاغذ کوچولو با 
          مداد رنگی کم رنگ یه آسمون پر ستاره محبت بکشم ... »
            ((((((( همه فکرو ذکرم شده
تو و عشق آسمونیمون ... )))))))
       - « کی لبامون با هم همصدا شدن ؟» 
       - « کی بود که به هم دلبستیم ؟ »
       - « کی منو بطرف تو کشوند ؟ »
       - « به طرف بودن با تو ... » 
       - « به طرف دل پاک تو ... » 
       - « و به سمت نجابت تو  ... » 
       -« کی بود که تو همه وجود و احساس منو مال خودت کردی ؟ »
       -«  کی بود که دستامونو عاشقانه به طرف هم دراز کردیم  ؟ »
       - « فکر کن!! خوب فکر کن !! »
     (((((( به دل کوچیکم که پر از بزرگی عشق توه سرک می کشم و تو رو می بینم که 
      با لبخند وایسادی و داری نیگام می کنی ... ))))))) 
       - « سلام گلروی من!»
       - « سلام.»
       - « گلروی مهربان و صبورم...»
     ((((((( و من که دارم از خجالت مثل لبو سرخ میشم ... دلم می خوادحرف بزنم و بگم
    " دوستت دارم " اما این شاگرد تنبل تو هنوز یاد نگرفته که حرفاشو بدون خجالت بگه ...))))))
      - « سلام.»
      - « دلم واسه خودت، بودنت و صدات تنگ شده ...»
      - « منم همینطور ...»
      - « خانومی ناز من ... پس چرا آفتاب شرم و حیای وجودیت یخ فاصلمونو ذوب نکرد ؟» 
      ـ ..." دوستت دارم ".... به اندازه همه شبایی که از هم دور بودیم، به اندازه همه اشکایی
      که واسه نبودنت گونه هامو خیس کرد و به اندازه دوری که دلامونو به هم نزدیک کرد
  
      ...  " دوستت دارم " .... 

خسته ام
ار تکرار تلاش مکرر
از رفتن و رفتن و رفتن
از نرسیدن نشدن نیامدن
نمی دانی رفیق
چقدر سخت است
تو
فکر میکنی
آخرش
میشود؟
میرسم؟
هان؟