می شود تو را دید و به تو رسید

می شود از تو خواند و در تو ماند

می شود تو را ورق زد

می شود از تو کنفرانس داد

می شود از تو نمره گرفت

می توان بیست شد

اما گاهی به حاضر و غایب کلاست فکر می کنم

مگر می شود تو را غیر حضوری گذراند ؟

از آمیختگی

صدای مأ یوس آن سوی سیم و

صدای مأنوس این سوی ...

نارساییِ سهمگین ِ حوصله ای ستودنی
برای سرانجام صبری ساده !

تمام این شبهای مانده در پشت حصار سکوت ،
به شادی پنهان در پس پلکهایت می اندیشم

و دلم در آتش هراسی مبهم گداخته می شود ...

حالا دراین دلهره و تنهایی ،
تنها بوی آشنای پیراهنت مانده وزخم شراب فراموشی !