‹‹به کجا باید رفت؟!
به کجا باید رفت بعد از این خاطره ها
که همه هستیِ من از آنهاست
من به هر جا که قدم بگذارم
من به هر جا که نظر میدوزم
همه جا خندة توست
همه جا خاطره دارم با تو
آه باران،باران
شیشة پنجره را باران شست
چه کسی نقشِ تو را از دلِ من می شوید؟!...››

می دانی...

قلب کوچک من این روزها حرفهای نگفتنی اش لبریز است.

تا آن روز که خورشید را برایم هدیه آوری. 

نزدیک است...