-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 15:04
می دانم اگر به همین سکوت ادامه دهم ، روح عاشقم تکه تکه می شود . من باید ، برای تو بگویم .. تو باید بدانی بی خبر رفتن تو دارد داغانم می کند .. دارم از درون خورده می شوم ، می فهمی ! .. شک دارم بدانی ، شک دارم ! مگر تو نبودی که می گفتی من همه چیز را حس می کنم ! پس چرا پرپر شدنم را حس نمی کنی ، هان ! نازنین دلم ، مهربانم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 00:18
Good Morning This morning when I wakened, And saw the sun above, I softly said, "Good morning, Lord, Bless everyone I love." And right away I thought of you, And I said a loving prayer, That He would bless you specially, And keep you free from care. I thought of all the happiness A day could hold in store. I wished it...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مردادماه سال 1384 00:03
تکرار ثانیه های با تو بودن چقدر زیبا و دلنشین است، تکرار لحظه هایی که باران مهربانی تو خیس و مرطوبش کرده ... چند روز است که دلم بی وقفه بهانه تو را می گیرد، دیگر نمی دانم با این دل لجوج و سرکش چه کنم ؟! کاش قبل از رفتنت گفته بودی با این دل بهانه گیر چه کنم ... شایدم هم گفتی و من ... از روزگار دلم گرفته ، از این تکرار...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مردادماه سال 1384 01:14
دوباره کوه نگاهی به عرش خواهد کرد دوباره سایه هم آغوش نور خواهد شد و زمین، تشنه گاه معنی عشق و درختان، حضور وحدت سبز دوباره چلچله از فصل عشق خواهد گفت دوباره واژه غزلخوان بوسه خواهد بود و شعر، زمزمه راهوار انسانی و دست خاطر ما حلقه های بیداری دوباره پنجه خورشید جلوه خواهد کرد دوباره آینه ها غرق نور خواهد شد و زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1384 00:33
پاییز دارد می آید ، بی تو ، با درد ، شاید ... می گوید باور کن ! باید باور کرده باشی ، بی درنگ .. می دانستی ؟! مسکوت مانده ام ، مسکوت تر از همیشه ، حالا ! سکوت برادر زندگیست ، زیر سایه ی مرگ اما من زنده ام ، زنده تر از یک مرده ی متحرک ، حتی . خلوت گزیده ام که رهایم کنند . که فریادم را در مشت هایم بشکنم . براستی بزرگ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 01:20
دلم از ابر و بارون به جز اسم تو نشنید توی مهتاب شبونه فقط چشمام تو رو دید نشو با من غریبه مثل نامهربونا بلا گردون چشمام زمین و آسمونا می خوام برگردم اما می ترسم می ترسم بگی حرفی نداری بگی عشقی نمونده می ترسم بری تنهام بذاری * عاشقا همیشه خوش خیال و ساده اند ، نه !!!!!!!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 01:46
نگاهم کن .. نگاهم کن و پیوند بزن تنهاییم را با مهربانی اشک هایت . نگاهم کن تا یادم برد قانون ها از هم جدایمان کرد . نگاهم کن ، حتی برای یک لحظه ی کوتاه .. * گره ات زده ام با اشک هایم . چشمانت آنقدر معصوم بود که هزاران هزار بار بوسیدمشان با عشق ، با دلتنگی . بسیار دلتنگ بودم و جز تو مرهمی نبود تا بزداید اشک های دل را ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 00:04
عزیز دل من ، مهربونم سلام .. کاش می دونستی چقدر واسم عزیزی ، چقدر دوستت دارم .. آخه تو خوب ِ منی .. کاش یه روزی بتونم ثابت کنم اگه لازم باشه از زندگی خودم هم می گذرد واسه اینکه فقط چند ثانیه بیشتر پیشم بمونی .. کاش بدونی همه لحظه های بی تو ، قشنگترین لحظه های با تو بودنه .. خاطره هامون اونقدر قشنگه که دلم نمیاد توی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 مردادماه سال 1384 21:22
نمی دانم چرا روزهامان این چنین بی رحمانه ، دورمان می کنند .. نگو نه ، نگو باور نداری ، نگو این چه فکریست می کنی ، نگو .. باور کن لحظه هامان ، نفس نفس از هم دورمان می کنند .. چقدر دوست داشتم حتی ثانیه ای کوتاه ، در کنارم بودی آن وقت بود که دستت را می گرفتم و از همه کس و همه چیز غیر از خودم دورت می کردم .. اما افسوس که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 مردادماه سال 1384 21:16
دیروز که کودک بودم دیوارها چه بلند و مهربان بودند و من سوار بر آنها ، به آسمانی پاک و آبی ، کودکانه سرک می کشیدم ! اما امروز دیوارها چه کوتاه شده اند ! کوتاهتر از درخت گیلاس ، هم ، و من می ترسم ، با آنها همراه و هم پیمان ، به پابوس ماه بروم ، به ستاره سری بزنم و از ابرهای عاشق سراغ باران را بگیرم ! امروز درختان ، به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 20:00
به شقایق سوگند که تو برخواهی گشت من به این معجزه ایمان دارم ... باغبان دلشاد کنج ایوان زمزمه کنان می گوید: " منتظر باید بود تا زمستان برود، غنچه ها گل بکنند ... " دیرگاهیست که من روزنه را یافته ام به امید رویش لحظه سبز دیدار بذر بودنت را در دلم کاشته ام ... با خودم می گویم : " نکند بی خبر از راه رسی و من دلخسته با آن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 مردادماه سال 1384 00:25
ای خالق هر قصه من ، این من و این تو بر ساز دلم زخمه بزن ، این من و این تو هر لحظه جدا از تو برام ماهی و سالی با هر نفسم داد می زنم جای تو خالی منم عاشق ِ ناز تو کشیدن به خاطر تو از همه بریدن ، تنها تو رو دیدن منم عاشق انتظار کشیدن صدای پاتو از کوچه شنیدن ، تنها تو رو دیدن تو اون ابر بلندی که دستات شبای شوره زاره تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 00:35
دیروز وقت غروب رفتم پشت بوم ...غروب خیلی زیبا اما دردناک بود ...نمی دونی که خورشید چه مظلومانه با آسمون خداحافظی میکرد مثل من و تو ... خورشید وقت رفتن بغضشو توی دلش کشت تا آسمون دلش نگیره مثل من ... اشکاشو پشت یه لبخند پنهون کرد مثل من ... آسمون خواست با گفتن برو به خورشید محبت بکنه مثل تو ... من همه اینا رو دیدم ......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 مردادماه سال 1384 01:12
- « می دونستی دنیا بدون تو خالی از بزرگیه ؟» - « می دونستی که قلب عاشق من از جنس صداقت توه » - « چه سخته واسم از تو نوشتن مثل اینه که بخواهم روی یه تیکه کاغذ کوچولو با مداد رنگی کم رنگ یه آسمون پر ستاره محبت بکشم ... » ((((((( همه فکرو ذکرم شده تو و عشق آسمونیمون ... ))))))) - « کی لبامون با هم همصدا شدن ؟» - « کی بود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 14:21
خسته ام ار تکرار تلاش مکرر از رفتن و رفتن و رفتن از نرسیدن نشدن نیامدن نمی دانی رفیق چقدر سخت است تو فکر میکنی آخرش میشود؟ میرسم؟ هان؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 14:17
من از تاریکی شبهای سرد تنهایی با تو به سپیده گرم سرشار از زندگی قدم نهاده ام. با من بمان، شانه هایت را پناهم کن، تا باور کنم سراب عشقم، رنگ حقیقت تو را به خود می گیرد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1384 16:06
مگر حرف خودت نیست؟خواندنت از ما.اجابت کردنش با تو.مگر تو دلیل ره گمگشتگان نیستی؟ از رگ گردن به من نزدیکتری؟رئوفی؟...پس کو؟کجاست؟ پس جواب گریه های هر شبم.ناله هایم.صدا زدنهایم کو؟ پس اجابت کردنت چه می شود؟ گا هی فکر می کنم فراموشم کرده ای!... چرا من؟چرا او وعده تو را به من میدهد ولی تو وعده او را به من نمیدهی؟ به حقیقت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 00:30
چشم من گم شد تو پنجره ها نیومدی گفته بودم واسه خاطر خدا نیومدی یکی گفت شبای مهتاب بشینیم دعا کنیم بالا رفت دستای من واسه دعا نیومدی دل من اسیر چشمای تو شد حتی واسه این که دیونه رو رها کنی نیومدی واسه تو نوشته بودم که دلم دیونته تو گذاشتی به حساب خطط نیومدی یکی گفت اول راه سخت مجنونی هنوز سر گذاشتم به دل بیابونا نیومدی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 23:02
مثه یه قصه یه حادثه توی یه روز خوب اومدی توسرنوشتم اومدی تو لحظه هام توروباور کردم ودل سپردم به عشق تو با تو لحظه هام گذشتن روزام به یادت نشستن همیشه با من بودی . تو خاطرم باتولحظه های شیرینی دارم لحظه هایی که من و توما می شدیم همیشه به خاطرم می سپارم اما لحظه های ما چه زود گذر بود....!!! زمونه نامهربونه دلو بازیچه می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 22:53
گاه آرزو می کنم ای کاش برای تو پرتو آفتاب باشم تا دستهایت را گرم کند اشکهایت را بخشکاند و خنده را به لبانت باز آرد پرتوی خورشیدی که اعماق تاریک وجودت را روشن کند روزت را غرفه ی نور کند یخ پیرامون ات را آب کند................
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 22:40
هر کجا می نگرم ، باز هم اوست که به چشمان ترم خیره شده درد عشق است که با حسرت و سوز بر دل پر شررم چیده شده
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مردادماه سال 1384 02:33
دلم گرفته .. بگو چشمانت ببارد . نه .. نه ! بگو چشمانت بیایند . دلتنگشان شدم با اینکه هیچ وقت نبودند تا بدانم مال من می مانند یا نه ؟! دلم عجیب گرفته .. هوای گریه دارم . هوای گریه ی بلند و های های .. چقدر می خواست به من بگوید خوب است اما نگذاشتم . نگاهش هم نکردم . نگاهم که فقط مال توست . دست هایم مال توست . کلماتم مال...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1384 00:20
قلب من به تو غریبه , داره یه عادت دیرینه هر روزی که تو رو میبینه , عشقشو به چشم میبینه نمیدونم که چه حسی, قلبمو سوی تو می کشونه؟ نمی دونم که چه کسی, بذر عشق رو توی دلم می نشونه؟ باغبون ,الهی بمیره, آخه گل رو از باغ می چینه کاشکی این دیده, روز بی تو بودن رو نبینه!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1384 00:19
جون هرکی دوس داری دست از سر من بردار بسه گریه ی هرروز .بس کن ای دله بیکار چی می خوای توازجونم ای دل پریشونم آزارم می دی تاکی؟من مثل تو داغونم هرچی خواستی گوش کردم این عاقبت کارم چی بگم من از دستت گوش نمی دی به زارم آروم نداری یک دم. رحمی نداری بر من همیشه پرازخواهش لبریزی توازخواستن گرتابع توباشم یک عمر پشیمونم حرف تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1384 00:39
" دوستت دارم ! " امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای تو بسرایم و تقدیم تو کنم گرچه که یقیین دارم که می دانی نه تنها اشعارم که تمام هستی ام وجودم تقدیم به توست تو الهام بخش بهترین ابیات شعرهای منی وقتی اولین سلام نخستین دیدار ملتهب ترین نگاه را به یاد می آورم آن زمان که با نگاهی معصومانه با لبخندی کودکانه و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1384 00:35
نگاه مرا باور کن دستان مرا باور کن احساس مرا باور کن قلب مرا باور کن حرف مرا باور کن آری ..... اظطراب در نگاه من از شور عشق توست لرزش دستانم از انتظار دیدار توست احساس گرمم از حرارت نگاه توست تپش قلبم از به یاد آوردن خاطرات توست.... و حرف من این است : " آری....هنوز هم دوستت دارم...."
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 16:29
مادرم: روزت مبارک. خدایا :همه مادرها رو همیشه سالم و سلامت نگهدار. ........... مامانی ۱۰۰۰ تا دوست دارم.....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 02:05
قرار بود فقط بی قرار من باشی وروزهای مبادا کنار من باشی قرار بود که مهتاب من شوی نه فقط، شبی ستاره ی دنباله دار من باشی که هر ستاره ی دنباله دار رفتنی است خیال می کردم ماندگار من باشی سر قرار نبودی خمار برگشتم قرار بود که چشم انتظار من باشی تو دست های خودت را به دست های کسی... بدون اینکه کمی شرمسار من باشی چرا مرا به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 00:44
دوباره یک نفر از چشم سایه اش افتاد کسی که آخر این شعر خسته شد ،جان داد سکوت چیز بدی نیست . ما فقط باید بدون درد بمیریم،گنگ وبی فریاد دوباره باید از اینجا ...برو خداحافظ قفس برای دل من : غریبه ی آزاد! پرنده میل عجیبی به خودکشی دارد همین که دست خودش بود و اتفاق افتاد غروب ..خلوت یک صندلی که می گرید صدای جرجر ِدر در...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 14:08
انتظار، انتظار، انتظار... در پسِ جاده هایِ مه آلودِ زندگی؛ صدایِ پایِ تو روزهاست که گم شده است. اینجا کنارِ پنجره، تا انتهایِ شب، من؛ خیره به کوچه یادت،نقشهایِ رفته وغبارآلود را با چشمهایِ بارانی ام انتظار می کشم. وای از این عشق.نقشِ اندوه وز پیِ یک لبخند. زندگی را بی تو سر کردن؛ کاش میدیدی، که چقدر سنگین است. دلِ من...