نگاهم کن ..
نگاهم کن و
پیوند بزن تنهاییم را
با مهربانی اشک هایت .
نگاهم کن تا یادم برد
قانون ها از هم جدایمان کرد .
نگاهم کن ، حتی برای یک لحظه ی کوتاه ..

* گره ات زده ام با اشک هایم . چشمانت آنقدر معصوم بود که هزاران هزار بار بوسیدمشان با عشق ، با دلتنگی . بسیار دلتنگ بودم و جز تو مرهمی نبود تا بزداید اشک های دل را . خیره خیره نگاهت کردم . نمی دانم حس کردی یا نه اما من از اعماق وجودم خواندم یگانه محبوبم . گفتم و گریه کردم . گفتم و گریه کردم . مثل حالا . درست مثل حالا که می خوانم ، می نویسم و گریه می کنم . گره ات زده ام با اشک هایم . گره ات زده ام ، باور کن .

نظرات 3 + ارسال نظر
دروغ گو سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:08 ق.ظ http://www.az-dorogh-badam-miad.blogfa.com

سلام.ممنون که به من سر زدی.حالا چرا میزنی؟هر وقت آپ کردم بهت می گم.این نوشته ات هم خیلی قشنگ بود.مخصوصا قسمت دومش.شاد باشی.

زهرا سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:05 ب.ظ http://sheytoon-bala.persianblog.com

سلام...زیبا بود
خوشحال میشیم به ما هم سر بزنی
بای بای

باران سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:57 ب.ظ http://harfeaval.blogsky.com

زیبائی تو حرف ندارد
باید سکوت کرد
.................
............
...
باران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد