HydroForum® Group

مادر.....

وقتیکه من بزرگ شدم، شاید معمار شوم

آنگاه تمامی جهان را همچون بامی بر فراز دستان تو ستون خواهم کرد

وقتیکه من بزرگ شدم، شایدپزشک شوم

آنگاه با عطر تو نوشدارویی خواهم ساخت بر تمام دردهای جهان  و آنگاه به سلامتی شان با لب های  تو بر گونه های شادی تمام کودکان جهان بوسه خواهم زد

وقتیکه من بزرگ شدم، شایدیک روز با چتر گیسوان  تو از آسمان آرزوهایت پروازی کنم بر آستان زمین زمینی که پای  تو آنرا نگه داشته است و آنگاه خواهم دوید تا مرزهای درونت و در پنهانترین گوشه های جنگل سبز آغوش تو پنهان خواهم شد

اکنون را که نام نهادی  فصل کاشت

فردا که من بزرگ شدم

در زمان برداشت

مادرم، به تو قول می دهم

من تو را دوست خواهم داشت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد