شب...باران...و آهنگِ خوشِ تو...
و صدایِ دیگری نبود.
:به من اعتماد کن،دوست داشتنم را باور کن،عاشق بودنم را درک کن،
منتظرم بمان...
تنها تلنگرِ مهربانِ باران بر پشتِ شیشه می گفت که رؤیایِ شیرینِ خیال نیست
صدایت حقیقت است.
و من اعتماد کردم...
اعتمادِ من پایانِ آن لحظاتِ خوش بود.
اشتباهِ من تکیه بر مرد بود.
شب...باران...طنینِ صدایت نیست...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد