یه روزی از همین روزائی که داره بارون میاد
توی یکی از همین کوچه های خلوت
تو باید جلوی راه من سبز بشی
منم عقده تموم این ثانیه ها ٬ دقیقه ها ٬ ساعت ها و سالها رو خالی کنم
تو چشمات خیره بشم
و با تمام وجود داد بزنم که
لعنتـــــــــی
دیگه دوستت ندارم
حالا باید بخندی وبری دنبال زندگی خودت
افق چشمانم . نگاه به خط بی انتهای زندگی
هرگز امید را از خود دور نکرد
یا علی گفتن زبانم در موج سکوت زندگی
هرگز صبر را فرا موش نکرد
قدرت دستانم در حس سختی های زندگی
هرگز لرزشی به خود احساس نکرد
قامت ایستا یم در کنار دیوار زندگی
هرگز سر به نا امیدی خم نکرد
و
هنوز در قلبم آب باریکه محبت جاریست
و
هنوز در دلم نور خدایی نمرده است
هنوز روحم با سیر در عالم بالا
نوید روز خوب را پیشاپیش می دهد
پس هنوز من هستم و خواهم ماند
و
امیدم به اوست و اوست که می ماند