از آمیختگی

صدای مأ یوس آن سوی سیم و

صدای مأنوس این سوی ...

نارساییِ سهمگین ِ حوصله ای ستودنی
برای سرانجام صبری ساده !

تمام این شبهای مانده در پشت حصار سکوت ،
به شادی پنهان در پس پلکهایت می اندیشم

و دلم در آتش هراسی مبهم گداخته می شود ...

حالا دراین دلهره و تنهایی ،
تنها بوی آشنای پیراهنت مانده وزخم شراب فراموشی !

سایه بون داره چشات ، دو تا کمون داره چشات
دوتا کفتر تو غروب آسمون داره چشات
چه خوبه تو روزگار آدرسای عوضی
نشون از رد خدای بی نشون داره چشات
نه قد یه می خونه مستی تو ناز نگاته
که به مستی مون قسم بیشتر از اون داره چشات
می درخشه تو چشات ستاره های بخت من
خوش به حال من که صد تا کهکشون داره چشات
گلکم ؛ عروسکم ؛ دلبرکم یه وقت نری !
آخه خواب دبدم هوای دیگرون داره چشات