خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست .

- نه ، وصل ممکن نیست ،

همیشه فاصله ای هست .

اگر چه منحنی آب بالش خوبی است

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر ،

همیشه فاصله ای هست .

دچار باید بود

و گر نه زمزمه ی حیرت میان دو حرف

حرام خواهد شد .

و عشق

سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست .

و عشق

صدای فاصله هاست .

صدای فاصله هایی که

غرق ابهامند .

- نه ،

صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند

و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر .

همیشه عاشق تنهاست

((چه دنیای نا شناخته ای داری در پس پشیمانی های پی در پی انسانیت))

غروب ساکت دریاست
دو موج سرگردان
من کنار ساحل نشسته ام
تو کمی دورتر از من پشیمان
با اینکه نگاهت را نمی بینم
بوی اشک هایت با نسیم می آید
با اینکه نمی بینم
عطر خوش موهایت
غم را از دل می زداید
غروب است
چیزی تا تاریکی نمانده
آسمان خسته از هیاهوی روز
پلک بر هم نشانده
من در کنار امواج نشسته ام
تصویر تو در آب کم کم مهو می شود
آرزوهای نا کام قلب هایمان
در عمق نگاه هایمان به خواب می رود
خسته باشیم یا نباشیم
کور باشیم یا نباشیم
ساعت ساعت رفتن است
ساعت ساعت سراب است
باید بخوابیم تا کسی بیدارمان کند
تا بدانیم هر چه دیدیم خواب است
دو کبوتر همگام با هارمونی موج
ما نگاهمان دوخته به اوج
ضربان قلبم شدید می شود
آهنگ نفس هایت در باد ناپدید می شود
برمی گردم نگاه می کنم
تا مطمئن شوم کمی دور تری
جز آثار کفش هایت بر شن
نمی بینم رد دیگری
چشمانم بخار می گیرد
دستانم می لرزد
دیگر دارد شب می شود
قلبم از تاریکی می ترسد
برگرد


مثل هر روزی که تو نیستی مثل هر لحظه که زندگی می گذرد باز می نشینم اینجا برای تو که هرگزاینها را نمی خوانی آسمان را به ریسمان می بافم شاید یک روز که خیلی دور نباشد جلوی پای رویایت قربانیشان کنم...
اما حالا از پس هزارتا کلمه ای که مدام از مغزم فرار می کنندنشسته ام تا شاید از پشت غربتشان رنگ شیشه ای چشمهایت را ببینم اگر لحظه ها امانم بدهند. تنها نیستم ولی حس می کنم دارم تنها می شوم تنهای تنها. و تو را میان غربت هزار ثانیه ی نیامده و هزار حرف نزده گم می کنم.پشت خالی سکوتت
و چه ضجر آور است اینکه تنها حرف بزنی و به انتظار پژواکشان ثانیه شماری کنی....
زهیر سرزمین رویاها!
مثل هزار روز وهزار تا آسمان و ریسمان تنهایت می گذارم...