ماه صفر هم تموم شد!
دوباره من موندم و من.
نمی دونم باید بهتون تبریک بگم یا ......
به هر حال امیدوارم همیشه بهاری باشید.

صبح امید که بد معتکف پرده غیب گو برون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
 

دیوارهای متروک تنم
.ازهرگونه زندگی خالیست
من زندگی را یک بار درباغچه حیاط دفن کرده ام
یک بار با سقوط برگی
درپاییز درغلتیده ام
من درزمستان تمام شدم
میروم، تادربهاری دیگر
دوباره دیگرگونه برویم

عشق و ازدواج

یک روز یک شاگردی از استادش می پرسه:عشق چیه؟

استاد می گه: برو به یک گندمزار بگرد و بلندترین خوشه ای رو که پیدا کردی بیار.ولی

یادت باشه حق نداری به عقب برگردی.

شاگرد می ره و بعد از یک مدت خیلی طولانی دست خالی بر می گرده!استاد میگه

چرا دست خالی برگشتی؟شاگرد می گه:آخه هر چی رفتم هی با خودم می گفتم

شاید جلوتر بلندترش پیدا بشه!! و از اونجایی که نمی تونستم بر گردم عقب آخر

گندمزار که رسیدم هیچی نچیده بودم...

و روزی دیگر ......

همون شاگرد دوباره از استادش می پرسه: ازدواج چیه؟

استاد می گه:دوباره برو به گندمزار و بلندترین خوشه رو بیار به عقب هم برنگرد.

شاگرد می ره و زود با یک خوشه برمیگرده!

استاد می گه:چی شد؟؟

شاگرد می گه:اولین خوشه ی بلندی روکه دیدم  چیدم و آوردم!!!