تو همیشه دیر میرسی

و حالا هم که نشانیم را میخواهی....

بر سر ـ پلاک ـ  یا ـ قطعه ـ تردید دارم !

این شعر را برای تو با حس و حال تو

با صد هزار بوسه و یک اتفاق نو

یک اتفاق ساده ولی یورشی عظیم

من عاشقت شدم به توان هزار و دو!

نه ! بچه نیستم که بگویی چه زود و سهل

روح مرا گرفته ای انگار در گرو

من هیچوقت یک شبه عاشق نمی شدم

اما همان شب ، آن شب مست ِ تلو تلو –

_ می خواستم که لو ندهم ، آخرش نشد

با آن نگاه های پر از اشک ِ تابلو !

از چشم های تیره ی تو ... نه نمی شود

آقا ! جسارتاً همه ی هستیم بشو !

این چند روز ِ آخری از من مرا بگیر

بعدش به هر کجا که دلت می رود برو

بعدش ... نه ! بعد ِ رفتن ِ تو ، « بعد » مردن است !

پس التماس می کنم از پیش من نرو !

***

حالا سکانس بعدی ِ این آرزوی دور:

من با تو یا برای همیشه بدون تو ؟!!!!

 

چشمانش را بر من دوخته
دلش را بر دلم گره زده
یک بغل گل عشق بر روی قلبم چیده
سوار بر کالسکه ی سرنوشتم میکند
و در جاده ی بهشت رهسپار
مهرش را روانه ام و
و اشکش از پیاله ی چشمانش
پشت سرم بر روی سنگ ریزه های قدومم فرو می چکد
و زیر لب زمزمه کنان می گوید:
دوستت دارم.
و من تنها میگویم:
تقدیم به تو با عشق.