دوباره یک نفر از چشم سایه اش افتاد
کسی که آخر این شعر خسته شد ،جان داد
سکوت چیز بدی نیست . ما فقط باید
بدون درد بمیریم،گنگ وبی فریاد
دوباره باید از اینجا ...برو خداحافظ
قفس برای دل من : غریبه ی آزاد!
پرنده میل عجیبی به خودکشی دارد
همین که دست خودش بود و اتفاق افتاد
غروب ..خلوت یک صندلی که می گرید
صدای جرجر ِدر در همیشه زوزه ی باد
کسی که یک شبه از چشم سایه اش ...چون که
پرنده بود ، پرنده که می رود از یاد
سلام عزیز.خیلی شعر زیبایی بود.مثل مطالب دیگر وبلاگت و قالبش.یک طرحی در بین وبلاگ نویسان در حال اجراست که حیفه شما با این وبلاگ زیبا در آن شرکت نکنید.برای اطلاع بیشتر به خلوت بارانی من بیایید
بارانی باشید...از طرف یک پلاناریا
salam elahe jon
khofi?
che matnaye ghashangi neveshti khanomi :P
omidvaram hamishe movafagh bashi :X
Ghorbanat Arezo KoCholo
Bye