گفتم :« هیچ وقت کسی نمی تونه درد تو رو احساس کنه

یک سوی دهان به حالت تبسم بالا رفت .« آره. این مایه دلگرمیه ، مگه نه ؟ ممکنه کسی بهش غبطه نخوره، اما درد من مال خودمه ».

آه ای خدا ... چرا داری اینقدر منو بازی میدی ؟؟!!!

یه دفعه جونمو بگیر و خلاصم کن . آخه مگه یه آدم چقدر تحمل داره . چرا اینهمه آدم دو رو و دروغ گو رو میزاری سر راه من . مگه من چه گناهی کردم . بد کردم خواستم عاشق باشم . بد کردم خواستم ساده و یکرنگ باشم .



هر کسی با زمزمه‌ی عشق دو سه روزی عاشقم شد

عشق اون باعث زجر همه‌ی دقایقم شد



همه چیز جبران میشه ، همه چیز ، همه چیز غیر از لحظات ساکتی که تنهایی وجودتو خرد می کنه.... ، یادت میره ، همه چیزو ، غیر از ثانیه هایی رو که می گذره و هیچ کس ، هیچ کدوم از اونایی که باید ، توشون باهات شریک نمی شن ....همه چیزو می شه بخشید ...همه چیزو .... همه چیزو می شه جبران کرد جز تکه تکه های قلبی رو که هر روز و هرروز خرد می شن .....



حالا که منو خودت تنهاییم . بگو من چه گناه کبیره‌ای کردم . باز که داری سکوت میکنی . چرا هر وقت جواب میخوام هیچی نمیگی ؟؟!!

آخرش که باید جواب بدی . پس چرا اون آخر الآن نباشه ؟؟؟...



امروز جمعه است . دلم خیلی گرفته . معمولا چون من یکمی دیوونه‌ام بعدازظهر‌ جمعه‌ها حالم از بقیه روزای هفته بهتره . اما امروز .....

شاید تو این هفته دروغ زیاد شنیدم . شاید این هفته خواستم ساده‌تر باشم . شاید خواستم این هفته عاشق‌تر باشم .



خودمونیم اگر این دفتر نبود بغض خفم میکرد . اگر اینجا نبود با کی درد و دل میکردم ؟؟؟... باید میرفتم جلو آیینه و اشکهای خودمو نگاه میکردم . حداقل اینجا چند نفر هستن لقب دروغ گو بهم بدن !!!!

باید به این حقیقت عادت کنم که هیچ محرمی نیست . باید عادت کنم که تنهام . خیلی تنهام .عادت کنم که .....

باید روزهای ابری رو دوباره به این چشمها برگردونم . باید برم سراغ چیزایی که از دست دادم . چیزایی که خواستم دوباره بدست بیارم اما نخواستن !!!

یادته میگفتی چقدر مغرورم . حالا با این کارهات فهمیدی چرا میخواستم مغرور باشم . اما تو غرورم رو ازم گرفتی .

واسه اینه که دوباره دلم .........

واسه اینه که دوباره چشام بارونیه ...

من از یه سوراخ ۱۰ بار گزیده شدم ..

نتیجه : من خیلی دیوونه‌ام ...

نیمه شب کوبید بر در گفت : عاشق خانه هست؟
متهم هستی و جرمت دیدن جانانه هست
بعد بستند دست و پایم را به موی دلبران
گفت: این اسیر زلف همچون شانه است
گفتم اندر دادگاه عشق از بهر دفاع
بیگناهم چون مقصر این دل دیوانه هست
لیک از من شاهد و برهان و مدرک خواستند
پاسخش دادم که شاهد ساغر و پیمانه است
گفت: چون پیمانه هر لحظه در دست کسی است
پیش قانون ناشناس و بیخود و بیگانه است
بعد طبق حکم عشق و عاشقی از بند ها
گفت: با حبس ابد محکوم در میخانه است
گفتمش گر یار ببوسم چه باشد کیفرم؟
گفت: کیفر سوختن چون کیفر پروانه هست
گفتمش من حاظرم سوزم به شرط بوسه ای!
سوختن از بهر جانان کاری بس مردانه هست
گفت:حکم اندر بر دیوانه بی ارزش بود
از دفاع متهم معلوم شد ((دیوانه)) هست


نظرات 1 + ارسال نظر
فانوس خانوم.... سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:23 ب.ظ http://mahsa-asheghtarin1.persianblog.com

سلام خانومی خیلی زیبا مینویسی... به نظرم اگه یه کم رنگ نوشته هاتو پر رنگ تر کنی خیلی خوشماتر و خواناتر میشه...پیش منم بیا....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد