عدالت نیست اما مینویسم انقدر تسلیمت می شوم تا تسلیم شوی ، از بس بزرگت کردم کوچک شدم ، نه کسی مرا رساند و نه من کسی را رساندم.
شاید دلیلش این بود که از بچگى کسی تقلب یادم نداده بود ، کسی میگفت آنها که تقلب بلدند بیشتر می توانند به هم برسند....... در کودکی درسهایشان را و در بزرگی آدم ها را........
من برای کسانی که الان پیشت هستد خیلی احترام می گذارم اما خودمانیم کدامشان هوایت را داشتند وقتی غریب ازغربت آمدی؟
بگذریم..... این را در گوش ِ دلتنگی ام پچ پچ کردم و گریستم اما چرا برای تو نوشتم؟
امشب این دلتنگی ام به من یه چیز تازه فهماند.......
به من آموخت که گاهی انسان می گرید بدون ِ آنکه چشمانش خیس شود و تنها علامتِ گریه ، تر شدن چشم نیست و من اندکی بعد از خودم دلتنگ شدم که کسانی که بی چشم خیس گریه می کنند ابری ترند ، سبک هم نمی شوند ، دل و دستشان هم می لرزد ، اشک هم که نمی ریزند پس خیالشان ناراحت ترست........
پیدایم کن که من به دنبالِ کسی که پیدای دیگران است نمی روم ، من گمشده توام بیا و هر وقت دلت هوای پیدا شدنم را کرد دنبالم نگرد. من برای تو پیدا شده بودم و حالا هم تا هر وقت بخواهی برای تو پیدا خواهم ماند.......
همین.......
خداحافظ ........
هنوز بلاتکلیفم مثلِ سیمِ (( ر)) در گیتار.........
نمیدونم که تو رو نفرین کنم یا این دلم...
نمی دونم که تو حلِ مشکلی یا مشکلم...
با تو عاشقانه بودم پس چرا حسرتِ یه روز عشق مونده تنم...
ا تو شاهنامه بودم نه یک غزل...
با تو رودخونه بودم نه یک قنات...
یه روزی من و تو بودیم و حالا منو تنهایی یک عمر، تا کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه روز غربت و پر بغض و هراس...
دارم عین ماهیا جون می کَنم....
خستم از تظاهر سادگی ، جای دندون روزگار روی تنم...
نه کسی میدونه که من چی میخوام...
نه خودم دونستم عیبِ کار کجاست...
تا به هر کی میگی عاشقی چیه؟؟؟؟؟؟
میگه بگذر عاشقی تو قصه هاست !!!!!!!!!!
میگه بگذر عاشقی تو قصه هاست !!!!!!!!!!
میگه بگذر عاشقی تو قصه هاست !!!!!!!!!!
میگه بگذر عاشقی تو قصه هاست !!!!!!!!!!