رو سرم آواره عشقه تو دلم صدای فریاد
بعد اونهمه محبت منو آخر بردی از یاد
نه!تو هم گریه نبودی تو شبای پرسه و غم
حتی بغضم و نخوندی وسط شعرای مبهم
اما من هیچی نگفتم ، تو جوابی نمی دادی
رویاهای خوب من رو همش و به باد دادی
یاد چشمای تو مونده توی این نگاه خسته
حرفهای نگفته من حبسه رو لبای بسته
رو سرم آواره عشقه تو دلم زخمای حرفات
از یاد من نمی ره اونهمه سردیه چشمات
هنوزم یادته شاید که هواخواهه تو بودم
واسه اینکه مال من شی هی ترانه می سرودم
هنوزم یادته شاید از نبودنت می مردم
اما نه! دیگه نمی خوام وقتی از تو نارو خوردم
فکر نکن اگه نباشی واسه من دنیا تمومه
من باید می فهمیدم که با تو زندگیم حرومه
تازه بعده رفتن تو خنده رو تجربه کردم
گرچه این زخما عمیقن گرچه پر گریه و دردم
رو سرم آواره عشقه تو نگام خط یه حسرت
منو آخر بردی از یاد بعده اونهمه محبت
سلام!
دستنوشته های زیبایی داری، مرسی!یکی دوتا از پستاتو خوندم، شعرای قشنگی می نویسی!
سلام همسایه
واقعا فکر می کنی بعداز رفتنش وضعت بهتر میشه؟
واقعا تصور می کنی بااون زندگیت حرومه ؟
درعاشقی ثابت قدم بودن اولین مرحله است اگه قبولش کردی باید بدیهای اوراهم باجان ودل بپذیری وگرنه عاشق نیستی ...
به مجنون گفتند: ای بیچاره توبیهوده برای کسی غصه می خوری وآواره شدی درحالیکه لیلی قراراست باابن سلام عروسی کند مجنون پرسید: آیا لیلی ابن سلام رادوست دارد گفتند آری خیلی هم دوستش دارد.
مجنون گفت : پس من هم ابن سلام را دوست دارم چون لیلی اورادوست دارد....
سلام الهه جونم...همیشه با نوشته هات تو انجمن و وبلاگت به همه حال میدی...ممنونم!
خواستم بگم با تبادل لینک موافقی...؟؟؟اگه موافقی خب اعلام کن بهت لینک بدم...
مرسی دختر خوب!