انتظار،انتظار،انتظار...
در پسِ جاده هایِ مه آلودِ زندگی؛صدایِ پایِ تو روزهاست که گم شده است.
اینجا کنارِ پنجره،
تا انتهایِ شب،
من؛
خیره به کوچة یادت،نقشهایِ رفته وغبارآلود را با چشمهایِ بارانی ام انتظار
می کشم.
وای از این عشق.“نقشِ اندوه وز پیِ یک لبخند”.
زندگی را بی تو سر کردن؛
کاش میدیدی،
که چقدر سنگین است.
دلِ من اینجا؛بی تو؛
همچنان غمگین است...
الهه جان مطالبت واقعا قشنگه. این طور که معلومه دل پر دردی داری!
سلام همسایه
مثل همیشه وهمانطور که انتظار داشتم زیبابود...