می گفت عاشقم شده ، باور نمی کردم می گفت عاشقش شدم ، باور نمی کردم ***** خاری به پای او خلید ، قلبم به درد آمد حسی تولد یافته ؟؟!! باور نمی کردم ***** آهی کشید از سوز دل ، آتش به جانم زد اشکم برای او چکید ؟؟!! باور نمی کردم ***** چشمم به چشمش بود و دستانم به دستش او در کنارم بود و من ، باور نمی کردم ***** آورد سیب سرخی و هوش از سرم ببُرد او فاتح قلبم شده ؟؟!! باور نمی کردم ***** با یک بغل شقایق وحشی به من پیوست مست از حضورش بودم و باور نمی کردم ***** او بود تنها یار من ، تنها نگار من نالان ز عشقش بودم و باور نمی کردم ***** وقتی که بوسیدم لبش ، با چشم می دیدم دنیا تمام گشته و باور نمی کردم ***** آنقدر با من بود و در جانم نشسته بود حتی نبودش را دگر باور نمی کردم ***** در پای دیوار زمان ، زیر درخت شب او تکیه گاهم بود و من باور نمی کردم ***** دی ماه بود و سردی دنیا توان فرسا گرم از نوازش بودم و باور نمی کردم ***** نه موی و نه آبی ، نه ابری و نه دریایی باران اشک بود و من باور نمی کردم ***** می گفت یار من شده ، باور نمی کردم می گفت یار او شدم ، باور نمی کردم
الهه
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1384 ساعت 10:31 ب.ظ