بعد از نه ماه انتظار! بالاخره منم به دنیا اومدم...
آری...تو که خط خطی هایم را با خستگی هایت میخوانی.
درد را با مرد هجی میکنی و مثل دلبستگی های قدیمی زلالی و میخواهی عشق تجربه کنی.
من هم...سراغ تو را از باران میگیرم...ممنون! ممنون از اینکه تولدمو تبریک گفتی...
حرفی نمونده باقی...سکوته حرف آخر...فقط..." باورم کن ".
تو آمدی ، کنارم نشستی و از آن روز من دورترین رویاها را باور دارم دیشب ، دیدم پرنده ای میان دفترم آواز میخواند . آن گونه قدم زنان تا ماه رفتم؛ باور نمیکنی ؟
بیا کفشهایم را امتحان کن چه فرقی میکند من عاشق تو باشم ، یا تو عاشق من چه فرقی میکند رنگین کمان از کدام سمت آسمان آغاز میشود ؟
سالی ست که میدانم بیقراری چیست ، درد چیست ، آواز چیست ، راز چیست ... آی ، ای ... دوست ! چشم های تو شناسنامه ی مرا عوض کردند امروز .. من ، ... یک ساله میشوم.
میدانم ٬ میدانم .. میدانم . باشد ٬ ساکت میشوم .. و دیگر هیچ نمیگویم.
هیچ .
و تو میدانی٬ که سکوت سرشار از حرفهای ناگفته است ٬ از حرکات ناکرده . و اعتراف به عشقهای نهان٬ و اعتراف به عشقهای نهان٬ و اعتراف به عشقهای نهان ...
|