یادت هست شب قبل از رفتنت مرا بوسیدی ؟
 و به من گفتی که منتظر بمانم تا برگردی ؛ یا نگفتی
؟ یادم نیست .
 یادم هست سیم های تلفن گرمی صدایت را می خوردند ،
 و بوسه هایی که با حروف تایپ شده می فرستادی در راه می مردند
.
 اشکهایم که تمام شد
، دلم پر از خالی شد، خام شد.
 می دانی ،
 دروغ ِ اول سخت است ، بعدی راحت می شود .
 یادم هست خیانت غیر ممکن می نمود ،
 ولی آن هم - به لطف فاصله - کم کم عادت شد .
 شاید نتوانم بهترین روز زندگی ام را به یاد بیاورم ،
 ولی تا ابد می دانم ،
 بد ترین روز زندگی ام همان روزی بود که می رفتی ،
 و به تقدیر ایمان آوردم ،
 و من دقیقا در همان روز همه چیز را فهمیدم .
 ...............