می دانم اگر به همین سکوت ادامه دهم ، روح عاشقم تکه تکه می شود . من باید ، برای تو بگویم .. تو باید بدانی بی خبر رفتن تو دارد داغانم می کند .. دارم از درون خورده می شوم ، می فهمی ! .. شک دارم بدانی ، شک دارم ! مگر تو نبودی که می گفتی من همه چیز را حس می کنم ! پس چرا پرپر شدنم را حس نمی کنی ، هان ! نازنین دلم ، مهربانم ، تنها عشق من دلم تنگ مهربانی هایت شده .. چرا نامهربان شدی ؟ .. چرا دور شدی از من ؟! من که دوستت دارم بیشتر از گذشته ، کمتر از آینده .. قاصدکمان کجاست ، نکند گمش کرده باشی .. ماه من چرا گم شد ، ماه حزین و سر به زیر من .. مگر نخواندیم " اگه یه روز بری سفر ، بری ز پیشم بی خبر .. " ، مگر نگفتیم " اگه تا روز قیامت داشتنت نباشه قسمت .. " پس چه شد ؟! من نگاه مهربانت قسم بگو .. بگو تا بدانم رهایم نکردی .. بگو تا بدانم باید صبور باشم .. بگو تا بدانم می مانی .. بگو تا به طعنه های دیگران بخندم .. بگو تا بمانم و نمی میرم .. اینجا بی تو جهنم است .. من با تو شروع کردم ، زندگی را ، عشق را .. نگذار این چنین بی تو بشکنم .. همه زندگی من تو هستی ، هستی ام را از من نگیر ..

امان از راه بی عابر
امان از شهر بی شاعر
امان از روز بی روزن
امان از این همه رهزن
امان از باد بی باده
امان از سرو افتاده
امان از سایه بی سر
بر این درگاه درد آور
امان از نا تمام تو
امان از ناتمام من