ای خالق هر قصه من ، این من و این تو
بر ساز دلم زخمه بزن ، این من و این تو
هر لحظه جدا از تو برام ماهی و سالی
با هر نفسم داد می زنم جای تو خالی
منم عاشق  ِ ناز تو کشیدن
به خاطر تو از همه بریدن ، تنها تو رو دیدن
منم عاشق انتظار کشیدن 
صدای پاتو از کوچه شنیدن ، تنها تو رو دیدن
تو اون ابر بلندی که دستات شبای شوره زاره  
تو اون ساحل دوری که هر موج به تو سجده میاره
تو فصل سبز عشقی که هر گل بهارو از تو داره
اگه نوزاش تو نباشه گل گلخونه خاره
منم عاشق  ِ ناز تو کشیدن
به خاطر تو از همه بریدن ، تنها تو رو دیدن
منم عاشق انتظار کشیدن 
صدای پاتو از کوچه شنیدن ، تنها تو رو دیدن
تو آخرین کلامی که شاعر توی هر غزل میاره
بدون تو خداوند توی شعراش غزل دیگه نداره
بمون که شوکت عشق بمونه که قصه گوی عشقی
نگو که حرمت عشق شکسته ، تو آبروی عشقی ..
منم عاشق  ِ ناز تو کشیدن
به خاطر تو از همه بریدن ، تنها تو رو دیدن
منم عاشق انتظار کشیدن 
صدای پاتو از کوچه شنیدن ، تنها تو رو دیدن
ای خالق هر قصه من ..
ای خالق هر قصه من ..