گفتی فردا می آیی
فرداها پنج با آفتاب را کشته اند
و هنوز فردای تو نیامده
پاییز بود و گفتی :
بر می گردم
آن گاه که قرمز و زرد برگ ها به زمین بریزد
پنج بهار را
پنج تابستان را
پنج زمستان را هم پاییز دیده ام
و تو نیا مدی!

crying crying crying