این شعر را برای تو با حس و حال تو

با صد هزار بوسه و یک اتفاق نو

یک اتفاق ساده ولی یورشی عظیم

من عاشقت شدم به توان هزار و دو!

نه ! بچه نیستم که بگویی چه زود و سهل

روح مرا گرفته ای انگار در گرو

من هیچوقت یک شبه عاشق نمی شدم

اما همان شب ، آن شب مست ِ تلو تلو –

_ می خواستم که لو ندهم ، آخرش نشد

با آن نگاه های پر از اشک ِ تابلو !

از چشم های تیره ی تو ... نه نمی شود

آقا ! جسارتاً همه ی هستیم بشو !

این چند روز ِ آخری از من مرا بگیر

بعدش به هر کجا که دلت می رود برو

بعدش ... نه ! بعد ِ رفتن ِ تو ، « بعد » مردن است !

پس التماس می کنم از پیش من نرو !

***

حالا سکانس بعدی ِ این آرزوی دور:

من با تو یا برای همیشه بدون تو ؟!!!!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
امیر جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:25 ق.ظ http://www.elmn00.persianblog.com/

سلام
این شعر بسیار زیبا بود از این شعرها بیشتر بنویس

الهه پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:10 ق.ظ

سلام
دوست دارم انگیزه نوشتن این شعرا رو بدونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد