با مهر آمدی...

از مهر آمدی...

آمدی و بهانه زیستنم شدی

آمدی و رنگ خاکستری زندگی ام را پس زدی

آمدی و مهر سکوتم را شکستی تا قصه گوی عشقت شوم.

آمدی تا بیقراری در دلم بیتابی کند

آمدی تا گرمی عشقت مرا یاری کند.

وقت رفتن؛

ماندم و رفتنت را دیدم

ماندم و بی حضورت سر کردم

ماندم و دوریت را تحمل کردم

سخت بود؛

گذشت.

سخت است؛

می گذرد....

و تنها دلخوشی ام این شد که قصه عشقمان را بنویسم تا بماند.

تا بخوانی

تا بدانی که با من چه می کنی...

اینجا تا آن روز که از راه برسی پا برجاست.

می ماند...

تا قصه عشق من و تو را بر سر هر کوی فریاد کنند...

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:31 ق.ظ http://www.saeedkarimi.blogsky.com/

سلام

سیب اتفاقیست که می افتد

و عشق لحظه ایست که می روید .


وقت خوش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد